بسیاری از مردم دچار بن بست می شوند چون ضمیر ناخودآگاه آنها با چیزی که ذهن هوشیارشان می خواهند هماهنگ نیست. مشکل این است که اگر چیزی در ضمیر ناخودآگاه کامل نباشد، یعنی نقص دارد و باید کاری در مورد آن انجام شود و در مورد آن بحث شود. هرچیزی که کامل نیست می تواند به سطح ذهن هشیار بالا بیاید تا روی آن کاری صورت گیرد و این مشکل تفکر مثبت است. مش
کل تفکر مثبت این است که ما سعی می کنیم مثبت باشیم اما چیزی حل نشده و در ضمیر ناخودآگاه ما در ارتباط با آن بالا می آید و ما دچار تناقض می شویم.
افراد زیادی به شما می گویند که وارد زندگی شو و چیزی که می خواهی خلق کنی را بر زبان بیاور. مثلا بگو من میلیونر هستم یا ارزشمندم یا قدرتمندم. اما اگر ضمیر ناخوداگاه شما در عمق خودش بر ضد آن باشد. مقاومتی ایجاد می شود که به شما می گوید بچه نباش و شوخی نکن. و به شما می گوید تو نه ارزش داری و نه قوی هستی.
”به یاد دارم وقتی خواستم باورهای خودم را نسبت به کسب در آمد تغییر دهم بیرون رفتم و تعداد زیادی کتاب خریدم. برای دو سال به خودم می گفتم هرچیزی و هر شخصی می تواند برایم همین الان ثروت بیاورد. و این یک جمله تاکیدی بسیار مثبت و عالی است و دو سال طول کشید تا من آگاهانه این باور را در خورد تغییر دادم اما الان می توانم خیلی سریعتر به کمک روشهای ذکر شده در کتاب در عرض چند دقیقه این باور را تغییر دهم. ” باب پراکتر
تفاوت در آگاهانه ساختن باور است. باورها، رفتارها و ارزش های ما بطور کلی ناآگاهانه هستند. آنها بطور ناآگاهانه ذخیره می شوند و از سطح ناخوداگاه ما را تحت تاثیر قرار می دهند و به همین دلیل برای تغییر کامل باورها باید این تغییر در سطح هوشیاری رخ دهد. در اجتماعات مختلف می بینید در مورد قانون جذب صحبت می شود. آدمهایی هستند که به شما می گویند که هرچه بخواهید را می توانید با تظاهر به داشتن شان بدست آورید و می گویند طوری عمل کن که انگار به آنچه می خواهی رسیده ای. اما اگر شما در زیر لایه ذهنتان مجموعه ای از افکار منفی وجود داشته باشد که به شما القا کند نمی توانید به آن برسید. در واقع شما نه چیزی که حس می کنید را بدست می آورید نه آنچه که می گوئید و فکر می کنید را.
بنابراین شما می توانید همه جملات مثبت دنیا را زمزمه کنید و می توانید تمام مدت تجسم کنید اما مادامی که زیر لایه ذهن شما احساسی باشد که به شما بگوید این اتفاق نشدنی است و این احساس می تواند احساس ترس یا ناممکنی باشد و شما همان چیزی نصیبتان می شود که حس می کنید.
وقتی به طور ناخودآگاه فکر می کنید که به اندازه کافی برای رسیدن به آرزوهایم خوب نیستم یا واقعا لیاقت آنرا ندارم، این افکار قدرت غیرقابل وصفی برای متوقف کردن و محدود ساختن توانایی های شما در مسیر حرکت به سمت آرزوهایتان دارند. ما در سطح ذهن هوشیارمان برای خود اهداف تعیین می کنیم و آگاهانه نسبت به آنها باور داریم اما باورهای ناخودآگاه از این اهداف فاصله می گیرند و از آنجا که این دو هم جهت نیستند اساسا در جهت یکسان حرکت نمی کنند. بنابراین اگر بخواهیم بدانیم کدام مهمترند، ذهن ناخودآگاه یا خودآگاه؟ حدس بزنید کدام همیشه برنده می شود؟ ضمیر ناخودآگاه.
نود و پنج درصد رفتارهای روزانه ما توسط باورهای ناخودآگاهمان کنترل می شوند. ما باید نسبت به این حقیقت کاملا هوشیار شویم که برنامه ریزی ها وشرطی سازی هایی که تجربه زندگی به ما داده ما را تعریف نمی کنند. آنها خود واقعی ما نیستند و نمی توانند به ما بگویند چگونه خواهیم بود.