یکی از بهترین ترفندهایی که میتوانید از آن استفاده کنید تا بهعنوان یک انسان: رشد کنید، آگاهی خود را تغییر دهید، باورهایتان را بشناسید، تغییر دهید و سریعتر به اهداف خود برسید، این است که در زندگی و در مسائل تأملکنید، درنگ کنید و به مسیری که پیمودید، به اشتباهاتتان، به نتایج زندگیتان نگاه کنید، تأملکنید، درس بگیرید و درسها را به جریان بیندازید.
سپس برای آینده خود و اینکه چگونه این یافتهها را آگاهانه وارد زندگیتان کنید تصمیم بگیرید.
میخواهم یک ابزار از ابزارهای کوچینگ را به شما معرفی کنم و به شما نشان دهم چگونه با استفاده از این ابزار میتوانید تأمل و رشد را وارد زندگیتان کنید:
میخواهم ابزاری به شما معرفی کنم که کمکتان میکند آگاهانه در شرایط و موقعیتهای مختلف زندگی مکث کنید و تفکر کنید. وقتی در زندگی روزمره، در پروژههای کاری غرق میشویم حواسمان به این موضوع نیست که فقط دویدن و دویدن به سمت اهداف مهم نیست. بلکه نگاه کردن به مسیری که آمدهام و درس گرفتن از آن و بررسی مسیر پیش رو و روشهای رسیدن به اهداف هم مهم است. همانقدر که حرکت مهم است، مکث برای تفکر در مورد حرکتها هم مهم هستند.
نام این ابزار STOP است. این ابزار در کتاب مربیگری به سبک بازی درونی نوشته تیموتی گالوی به عنوان یکی از ابزارهای کوچینگ معرفی شده است.
به گفته تیموتی گالوی برخی Stop را ابزار ابزارها میگویند، چرا؟ چون زمانی که ایستادم، میتوانم فکر کنم که از چه ابزارهای دیگری میتوانم استفاده کنم. پس یک ابزار کمککننده که به من کمک میکند تصمیم بگیرم از چه ابزارهای دیگری استفاده کنم.
Step back= S به معنای این است که من یکقدم به عقب میگذارم.
عقب کشیدن از صحنه جنگ زندگی و کار. عقب کشیدن از تلاشهای مستمر و سخت روزانه. چه خودتان از این ابزار استفاده می کنید و چه در مورد مراجعینتان از این ابزار استفاده می کنید، می توانید آن ها را ترغیب کنید تا کمی دست از تلاش بردارند. عقب کشیدن به مانند ایستادن روی یک قله کوه و نگاه به زمین جنگ است.
T= Think به معنای فکر کردن است.
وقتی عقب می رویم زمان فکر کردن است. فکر کردن به مسیر پیموده شده، به مسیر پیش رو. ما عقبنشینی نکردیم که دست کشیده باشیم، بلکه ما عقبنشینی کردیم که فکر کنیم که ببینم کجا هستیم؟ چهکارهایی تا الان کردهام؟ چه منابعی دارم؟ آیا به جهت درست پیش میروم یا نه؟ و چه نتایجی تا الان گرفتم؟ آیا اینهمه فعالیت من در جهت هدف من است یا نه؟ اصلاً هدف من چه بوده است؟ در لایه زیرین هدفم چه چیزی میخواهم؟ آیا نتایجی که کسب کردم مناسب بوده یا نه؟ چیزی باید تغییر کند؟ آیا به منابع بیرونی نیاز دارم یا نه؟ آیا زمینم را درست انتخاب کردهام یا خیر؟ آیا موانعی دارم؟ آیا لازم است دست از تلاش کردن بکشم و جای دیگری فعالیت کنم یا نه؟
همین سوالات را می توانید از مراجعینتان نیز بپرسید. معمولا جلسات کوچینگ خودش به نوعی ایستادن و تامل کردن نیز هست. مراجعتان را ترغیب کنید فکر کند. به نوع دیگری فکر کند. موانع و منابع را ببیند.
وقتی به اندازه کافی در این مرحله ماندیم نوبت به مرحله بعدی است.
O = organaize your though یا دسته بندی افکار
مرحله سوم به شما میگوید افکار خود را دستهبندی کن. تفکراتتان را انجام دادید، اما قرار نیست آن بالا برای همیشه بمانید. افکار و جوابهایتان را دستهبندی و جمعبندی کنید و نتیجه بگیرید.
آیا چیزی برای تغییر نیاز دارم؟ آیا درست پیش میروم؟ آیا باید چیزی را اضافه کنم؟ نتیجههای خودم را دستهبندی میکنم. جهت را پیدا میکنم. به افکارم نظمی میدهم، اولویتهایم را مشخص میکنم و سپس به مرحله چهار پیش میروم.
در این مرحله با جمع بندی دانسته های مرحله قبل شما می توانید نتایج و اهداف را مرور کنید و چیزی به آنها اضافه و یا از آنها کم کنید. مراجعتان در این مرحله می تواند تغییرات لازم برای اهدافش را تا جلسه بعدی مشخص کند.
P= procced به معنای پیش رفتن است.
مرحله پیشرفت. برگردید به زمین جنگتان اما این بار اقدامات متفاوتی را بر اساس افکاری که در مرحله قبل دستهبندی کردید انجام دهید.
این مرحله بعد از جلسات کوچینگ برای مراجعتان اتفاق می افتد. جایی که به زندگی روزانه اش برمیگردد اما طبق مراحل قبل، قرار است متفاوت اقدام کند.
می توانید به عنوان کوچ از ابزار استوپ به عنوان یکی از ابزارهای کوچینگ استفاده کنید، حتی می توانید این ابزار را به مراجعتان یاد بدهید تا در زندگی روزانه هم از ان استفاده کند.
مثلا می تواند در پایان یک روز کاری استوپ را وارد برنامه خودش کند. ساعت ۵ بعدازظهر شده است و میخواهد به منزل برود، ۱۰ تا ۱۵ دقیقه از ابزار Stop برای پایانبندی روز کاری از استوپ استفاده میکنم.
مرحله S: از همهکارهایش دست میکشد، لپتاپ را میبندد، گوشیاش را خاموش میکند، ۱۵ دقیقه به خودش زمان میدهد.
مرحله T: فکر میکند: خب امروز چهکارهایی انجام دادم؟ فردا میخواهم چهکارهایی انجام دهم؟ در جهت اهدافم بوده است یا خیر؟ چه نتایجی کسب کردم؟ چه اشتباهاتی انجام دادم که میخواهم فردا انجامش ندهم؟ چهکارهای متفاوتی را باید انجام دهم؟ آیا در جهت اهداف اصلیام بوده یا نه؟ کجا اهمالکاری کردم؟ کجا میخواهم چیزی را تغییر دهم؟ برای رشد بیشتر به چه منابعی نیاز دارم؟
در مرحله O افکارش را دستهبندی میکند. اگر نیاز است لیست کارهای فردا را مینویسد. بر اساس این تفکرات روز کاریاش را میبندد و برای فردا آماده خواهد شد.
همه این کارها درمجموع ۱۵ دقیقه وقت خواهد گرفت.
همین کار را در پایان پروژه های کاری، قبل از شروع پروژه بعدی، در زمان شکست ها و پیروزی ها، در زمان ارتباطات با همکاران و یا خانواده نیز می تواند انجام دهد.
مثلا من یک تیم کاری دارم، ماهی یک باریک نصفهروز جلسات بازخورد یا جلسات تأمل برقرار میکنم:
چه چیزی خوب کار میکند و چه چیزی نه؟ روابطمان چگونه است؟ به چه چیزی نیاز داریم؟ چه منابعی را از دست دادیم؟ چه تغییری در محیط بیرون کسبوکار رخداده که بر ما تأثیر میگذارد؟ چه ایدههایی داریم؟ چه تفکراتی داریم؟
دستهبندی میکنیم و بعد دوباره به سراغ اهداف و کارهایمان میرویم. این کار حتی میتواند ارتباطات قویتری را در تیمهای کاری موجب شود و کسبوکارهای و تیمها را با شرایط بیرونی تطبیق دهد و موجب حفظ آنها شود.
شما میتوانید در مقابل فردی که عصبانیتان کرده یا هر واکنش هیجانی را در شما برانگیخته است نیز استوپ کنید. کافی است بین محرک – رفتار آن شخص- و واکنش شما – هر نوع واکنشی- فاصله بیندازید. چند ثانیه استوپ، فکر کردن به اینکه چه واکنشی مناسب است؟ هر واکنش چه عواقبی دارد؟ آیا اصلاً لازم است این واکنش را نشان دهم؟ در مقابل چه کسی ایستادهام؟ چهکار کنم در آینده پشیمان نخواهم شد؟ و سپس اقدام بر اساس این افکار. همه اینها میتواند فقط چند ثانیه از شما وقت بگیرد.
حتی شما میتوانید عصبانی شوید اما فکر شده عصبانی میشوید. آنوقت دیگر در پایان پشیمان نیستید که چرا این کار را کردهام و چرا آن کار را نکردم. چون میدانید پشت آن رفتار فکری بوده است.
همسرتان اشتباهی مرتکب شده است و شما از او عصبانی شدهاید. همیشه واکنشی نشان میدادید؛ اما این بار یک stop را وارد رابطه میکنید: stop کن، فکرش را بکن که آیا این موضوعی که انجام داده اصلاً ارزش عصبانیت و ارزش تلخ شدن این رابطه را دارد یا نه؟ آیا میتوانم بهجز عصبانیت طور دیگری این موضوع را مطرح کنم؟ آیا میتوانم از این فرصت استفاده کنم تا رابطهمان را قویتر کنم؟ تا همدیگر را بهتر بفهمیم؟ آنوقت یک واکنش متفاوت انجام میدهید.
الان شما یکی از ابزارهای کوچینگ را می شناسید. در کجا می توانید از این ابزار استفاده کنید؟
این ابزار که یکی از ابزارهای کوچینگ است در کتاب مربیگری به سبک بازی درونی نوشته تیموتی گالوی که اولین کتاب کوچینگ است نوشته شده است. همه کوچها نیاز است این کتاب را بارها بخوانند و از مطالب آن استفاده کنند.
اگر دوست دارید از تامل کردن و اهمیت آن بیشتر بدانید اپیزود شماره ۱ پادکست پشت چراغ قرمز را گوش دهید.