چرا کارهایمان را نیمهکاره رها میکنیم؟ بررسی باورهای ذهنی بیانگیزگی
دوستی به من پیام داده است که من کتاب کارآگاه درون شما را تا نیمه خواندهام ولی نمیتوانم آن را تمام کنم. من همه کارهایم را نصفه ول میکنم. چرا اینطور هستم؟
برای همه ما پیش آمد است که کاری را با هیجان شروع میکنیم، آیندهاش را تصور میکنیم، برنامهریزی میکنیم و سپس بعد از چند وقت که از شروع کار گذشت آن کار را رها میکنیم. بدون اینکه به خط پایان برسیم. کتابهایمان را نیمهکاره رها میکنیم، آموزشهایمان را ادامه نمیدهیم، رژیم و ورزشمان را ترک میکنیم، اهدافمان را دنبال نمیکنیم و … . رسیدن به اهداف به استمرار و مداومت نیاز دارد که خیلی از ما آن را ندارم؛ اما چرا؟
اگر گشتی در فضای اینترنت بزنید و موضوع نصفه رها کردن کارها را جستجو کنید به انواع مختلفی از مطالبی میرسید که در مورد این موضوع صحبت کردهاند. از منظر روانشناسی تا قانون جذب و کوچینگ. من در اینجا نمیخواهم مطالب تکراری بیان کنم و مشخصاً در مورد باورهای ذهنی که باعث ایجاد این مشکل میشود و راهحل آنها حرف خواهم زد.
اما پیشزمینهای از این موضوعات را نیز بیان میکنم:
مواردی که میتواند باعث نیمهکاره رها کردن کارها بشود:
هیجانزدگی در مورد اهداف.وقتی تحت تأثیر جو و محیط اهدافی را تعیین میکنیم و شروع میکنیم پس از مدتی هیجان اولیه ما کم میشود و تازه متوجه میشویم این هدف، هدف ما نبوده است. موسیقی مثال بارز این مورد است.
تمایل به لذت کوتاهمدت بهجای موفقیت بلندمدت. تصمیم میگیریم کتاب بخوانیم تا در درازمدت در حرفه خودمان استاد شویم اما لذت کوتاهمدت گشتن در شبکههای مجازی به این موضوع غلبه میکند.
شروع کار با اطلاعات ناکافی.وقتی بدون اطلاعات درست و سنجیدن سود و ضرر یک کار وارد آن هدف میشویم و در ادامه میفهمیم هدفمان در واقعیت با دنیای واقعی بسیار متفاوت است. سپس از ادامه منصرف میشویم. کارآفرینی مثال جالبی در این مورد است.
تصمیم سطحی گرفتن. تصمیم میگیرم وزنم را کم کنم. بدون اینکه بدانم چرا؟ چرا این هدف برای من مهم شده است؟ میخواهم به چه چیزی برسم؟ چرا باید سختی راه را تحملکنم؟
عدم اولویتبندی.همه کارها و اهداف زندگی شما نمیتواند اولویت یک زندگیتان باشد. شما نمیتوانید همه کارها را باهم انجام دهید. بعضی چیزها باید قربانی بعضی از مهمترها شوند.
کمالگرایی.تمایل به انجام کارها بدون نقص و کم و کاستی باعث میشود هرگز شروع به انجام کارها نکنید یا آنها را نصفه رها کنید. چون فکر میکنید نمیتوانید آنها را به نحو احسن انجام دهید. عملگراها همیشه موفقتر از کمالگراها هستند.
تا اینجا در مورد مباحثی حرف زدم که در سایتهای دیگر هم هست، اما بیایید ببینیم چه باورهای ذهنی درون ذهن ناخودآگاهمان وجود دارد که نمیگذارد کارها را تمام کنیم.
من سه دسته باور را در مورد این موضوع بررسی میکنم:
دسته اول ناامیدی.من از اینکه این کار را به سرانجام برسانم ناامید هستم. به خودم میگویم مهم نیست چقدر تلاش کنم مهم نیست چقدر برنامه بریزم من هیچ امیدی برای اینکه این کار به سرانجام برسد ندارم.
باورهای این دسته مثل:
من هیچوقت به چیزی که میخواهم نمیرسم، اگر این باور را داشته باشید و چیزی در ذهنتان به شما بگوید تو به چیزی که میخواهی نمیرسی، یا تلاشی نمیکنید و یا اگر تلاش کردید کارهایتان را نیمهکاره رها میکنید.
باور دیگر این دستهاین است: من قربانی شرایط هستم. بعضیها خودشان را قربانی پدر و مادر، شرایط کشور، دولتمردان و اوضاع اقتصادی میدانند. کسی که خودش را قربانی بداند، هیچ تلاشی برای بهبود اوضاع و شرایطش نمیکند و یا اگر هم هیجانی تصمیم بگیرد که تلاش کند آن را نیمهکاره رها میکند.
باور دیگر مهم نیست چقدر تلاش کنم من هیچوقت به چیزی که میخواهم نمیرسم. این باور در مورد این است که کنترل در دست من نیست و چیزی از بیرون شرایط را کنترل میکند. افرادی که باور دارند کنترل اوضاع و شرایط در دستشان نیست و در دست افراد بیرونی است، هیچ تلاشی برای بهبود اوضاعشان نمیکنند یا آن را نیمهکاره رها میکنند.
باور امیدی به آینده ندارم. امیدی به تغییر ندارم.
باورهای ناامیدی به شما میگویند مهم نیست چقدر تلاش کنید، برنامه بریزید، آموزش بینید یا اولویتبندی کنید، شما نمیتوانید به چیزی که میخواهید برسید. کنترل دست شما نیست و هیچوقت به هدفتان نمیرسید.
دسته دوم باورها دسته ناتوانی هستند.این دسته به شما میگوید که من هرگز موفق نمیشوم، من همیشه شکست میخورم، من ناتوان هستم، من نمیتوانم، به چیزی که میخواهم دست پیدا کنم، من همیشه خرابکاری میکنم، من یک شکستخورده هستم.
ناتوانی یعنی شاید شرایط و اوضاع بیرونی روی من اثر نداشته باشد و امید داشته باشم که اوضاع را بهتر کنم اما من ناتوانم. من قبلاً کاری را انجام دادم و شکست خوردم. من قابلیت انجام دادن کاری را ندارم. پس من کاری را شروع میکنم و با هیجان جلو میروم، ناگهان چیزی در ذهن من میگوید: تو نمیتوانی، تو هرگز موفق نمیشوی. تا قبل از این هم تلاش میکردی ولی نشده است. مادر تو همیشه به تو میگفت نمیتوانی. پدر تو همیشه به تو میگفت هیچ کاری را نمیتوانی درست انجام دهی.
دسته سوم دسته بیارزشی است. من امید دارم که به اهدافم برسم، توانایی این را هم دارم که برسم اما لیاقتش را ندارم. من لیاقت بهتر شدن را ندارم. من کسی نیستم. من شایستگی رسیدن به موفقیت را ندارم. من بیارزشم. من مستحق شادی و آرامش نیستم. من مستحق بدبختی هستم.
این دسته از باورها باعث میشوند که هدفگذاری کنید تا درآمدتان را افزایش دهید اما چون پول میتواند باعث ایجاد شادی رفاه و آرامش خیال برای شما شود، خودتان را مستحق این آرامش نبینید و فکر کنید که شما مستحق این آرامش نیستید. ارزش این پول را ندارید. شما باید همیشه دنبال پول بدوید. شاید شما هدف بگذارید که وزنتان را کم کنید اما چون کم کردن وزن شما را زیباتر و جذابتر و حالتان را بهتر میکند پس شما ارزش رسیدن به این هدف را ندارید؛ بنابراین کارتان را شروع کنید اما در بین راه چیزی در ذهنتان میگوید تو لیاقت اینکه شاد، خوشتیپ و خوشاندام و موردتوجه باشی را نداری. پس لیاقت نداشتن و بیارزش بودن دسته بسیار مهمی است که میتواند روی هر چیزی تأثیر بگذارد تا کارهایتان را نیمهکاره رها کنید.
در هر دسته چند باور در این موضوع دخیل هستند. میتوانید از خودتان بپرسید که در مورد هدفتان کدام دسته از این باورها را دارید که نمیگذارد کارهایتان را تا آخر پیش ببرید. میتوانید به خودتان در هر سه این دستهها نمره بدهید. ۰ یعنی این باورها را ندارید و ۱۰ یعنی این باورهای منفی در شما عمیقاً وجود دارند.
آیا امیدی دارید که به این هدف برسید؟ آیا امیدی دارید که زندگیتان را بتوانید تغییر دهید یا ناامید هستید؟
در مورد ناتوانی میتوانید از خودتان بپرسید آیا من توانمندی اینکه زندگیام و باورهایم را تغییر بدهم دارم؟ آیا من توانایی این را دارم که بهتر شوم یا به اهدافم برسم؟ از صفر تا ده به خودتان رتبه بدهید.
در مورد بیارزشی، از خودتان بپرسید آیا من ارزش و لیاقت رسیدن به این هدف را دارم یا نه؟ آیا من ارزش و لیاقت اینکه شادی و آرامش این هدف را داشته باشم دارم یا نه؟ صادقانه به این سؤال جواب دهید. در اعماق ذهن ناخودآگاهتان آیا باور دارید که ارزش موفقیت، عشق زیاد، شادی، درآمد بیشتر، توجهات دیگران و پول را دارید یا نه؟
در نوشتههای دکتر اناری، مطالب دکتر هلاکویی و سایتهای انگیزشی میتوانید مطالب مختلف روانشناسی نیمهکاره رها کردن کارها را بخوانید؛ اما در بحث باورهای ذهنی مانع نیاز است که باورها را به سه دسته تقسیم کنید: ناتوانی، نامیدی و بیارزشی و هر دسته را در مورد کارهای نیمهتمامتان بررسی کنید؟
تمرین:
فهرستی از کارهای نیمهتمام همه زندگیتان تهیه کنید. هر چیزی که در طول زندگیتان میخواستید انجام دهید اما تا نیمه انجام دادید. سپس این لیست را به دو قسمت تقسیم کنید: مهم و غیر مهم. دسته مهم دستهای است که باید انجام شود. دسته غیر مهم کارهای است که اگر هم انجام نشود هیچ اتفاقی نمیافتد. حتماً این لیست را نصف کنید. وقتی تعداد را نصب کردید صفحه غیر مهم را دور بیندازید. زندگی شما آنقدر طولانی نیست که بتوانیم همه کارها را تا آخر و بهخوبی انجام دهیم. بهتر است به اولویتهای مهم زندگیتان بچسبید و در آن بهترین شوید. برای دسته اول کارهایتان را اولویتبندی کنید و انجام دهید.
بسیار مهم: فهرستی از کارهایی تهیه کنید که درگذشته در آنها شکستخوردهاید. کارهایی که قبلاً درگذشته تلاش کردید که انجام دهید اما نتوانستهاید. یا شکستخوردهاید. یا نتیجهای که میخواستید را نگرفتهاید. وقتی این فهرست را تهیه کردید، شروع کنید با روش ایافتی یا روشهای دیگر این خاطرات را خنثی کنید. این خاطرات باید از ذهن شما پاک شوند و دیگر حسی به این کارهای شکستخورده نداشته باشید. وجود این خاطرات در ذهن شما به شما حس شکست خوردگی القا میکند و شما نمیتوانید کارهای دیگری را شروع کنید. چون چیزی در سر شما مدام فریاد میزند که تو شکستخوردهای و این هم دلایلش!
تمرین سوم به دوران کودکی خودتان بازگردید و کشف کنید پدر و مادرتان راجع به توانمندی و توانایی شما برای انجام کارها به شما چه چیزی گفتهاند. آیا گفتهاند که شما میتوانید یا نمیتوانید. هر حرف و سخنی را بهخصوص در بچگی به شما گفتهاند بنویسید. “تو دستوپا چلفتی هستی” “هیچ کاری را درست انجام نمیدهی” “نمیتوانی” ” یک کار درست انجام ندادی” “هیچ کاری از تو ساخته نیست” و … . هر حرفی که به یاد میآورید را با روش ایافتی خنثی کنید. اگر در این مورد خاطرات خاصی دارید بهتر است با آنها شروع کنید اما اگر نمیتوانید خاطرهای را پیدا کنید، همین جملاتی را که به یاد میآورید به روش ایافتی یا هر روشی که بلد هستید خنثی کنید.
ناتوانی، ناامید و بیارزشی را راجع به هدفتان بسنجید و بینید در چه درجهای هستند و سپس آنها خنثی کنید.
من ۱۵ تا از مهمترین باورهای زیر در سه دسته موجود را به روش ایافتی و با ویسهای صوتی خنثی خواهم کرد. میتوانید از قسمت اعضای ویژه به این ویسها دسترسی داشته باشید.
من هیچوقت به چیزی که میخواهم نمیرسم.
من قربانی شرایط هستم.
مهم نیست چقدر تلاش کنم من هیچوقت به چیزی که میخواهم نمیرسم.