متنی که می خوانید خلاصه نوشتار اپیزود ۴ از پادکستهای پشت چراغ قرمز است برای همین به زبان محاوره نوشته شده است.
حالا مگر معمولی بودن بد است؟ عادی بودن خوب است، من انسانی عادی هستم، همه ما شبیه هم هستیم و فرقی نداریم و در عین حال منحصر به فرد هستیم. همه ما انسان هستیم، ارزشمند هستیم، قابل احترام هستیم. معمولی بودن بد است، زندگی را همین طور گذراندن بد است. همین طوری بیهدف سرگردان بگذرانم، به هر چیز محیطی واکنش نشان دهم، هیچ کنترلی برای شرایط نداشته باشم، واکنشهایم را هیچ جور کنترل نکنم، این میشود معمولی بودن یا همان توپ بیلیارد. من واکنشی هستم، من انسان نیستم من توپ بیلیاردم. محیط تغییر کند من تغییر میکنم. محیط تغییر نکند من تغییر نمیکنم. فردی بیاید و عصبانیام کند عصبانی میخواهیم شوم. روز خود را همین جور میگذرانم، شبکههای اجتماعی بیاید حواس من پرت میشود. قطع باشد باز هم حواس من به یک چیز دیگر پرت میشود.
عادی کار میکنم. بروم یک پولی بگیرم و روز خودم را بگذرانم. زندگی روزمرهام را فقط بر اساس نیازهای اساسی خود را بگذرانم. نه فکر میکنم نه میخواهم برای زندگی هدفی داشته باشم نه رشد میکنم و نه اصلاً به این موضوع فکر میکنم که آیا برای هدفی اینجا هستم؟ من آمدهام از فرصت زندگیام در زمین استفاده کنم و به اهدافی که میخواهم برسم. تغییر ایجاد کنم، حداقل یک گام برای اینکه دنیا را جای بهتری تبدیل کنم، بردارم.
اگر اینگونه فکر نمیکنید من اسم این را میگذارم معمولی بودن، چیزی که ۸۰، ۹۰ % افراد اطراف ما اینگونه هستند. اما اگر میخواهید متفاوت باشید، اگر میخواهید کاری انجام دهید، میخواهید به چیزی برسید، میخواهید ببخشید، میخواهید وجود انسانی خود را نشان دهید و زندگی کنید، راه آن این است که به جمع متفاوتها بیایید و متفاوت فکر کنید، متفاوت کار کنید و متفاوت شوید.
پرمشغلهها خیلی کار انجام میدهند اما در حقیقت هیچ کاری انجام نمیدهند. من کار را خیلی دوست دارم، زندگی برای من با کار معنا پیدا میکند، اما این مسائل برای من مدتی است با هم مخلوط شده و من آمدهام در دسته پرمشغله ها. چیزی که متوجه میشدم آن طور که میخواهم کاری ارائه نمیدهم، در صورتی که دستاوردهای ما زیاد هم بود. این بود که من خسته بودم من داشتم فرسوده میشدم، بعضی وقتها فکر میکردم فقط دارم کار انجام میدهم. آخر هفته نصف شب پایان روز هر ساعتی، در مسافرت و تفریح کار میکردم.
یک دسته پرمشغله داریم که خیلی کار میکنند، آخر هفتهها کار میکنند، چندین کار را باهم انجام میدهند مولتی تسک هستند اما حس بدی دارند. فشار روی آنها است و کارهایشان آن طور که میخواهند جلو نمیرود. این میشود تفاوتهایی که من بیان کردم. یا مثلاً حواسپرتیهای محیطی پرمشغله ها زیاد است. متأسفانه در سازمانهایی که فضای کاری باز رایج است یا دیواری نیست یا پارتیشن است یا اصلاً چیزی نیست همه با هم در ارتباط هستند، یک خوبیهایی دارد و یک بدیهایی هم دارد.
دیگر تفاوتهایشان که گفتم پرمشغله ها فکر میکنند که باید در روز کلی هدف داشت، باید یک عالمه کار انجام دهیم یک to do list طولانی دارند که هر روز باید تیک بزنند ولی هیچ کاری هم نمیکنند و خیلی راحت حواسشان پرت میشود و به هر محرک محیطی واکنش نشان میدهند. دقیقاً عین توپ بیلیارد هستند؛ هرکسی هر کاری از آنها میخواهد بله میگویند. هر فردی بیاید حواس آنها را خیلی راحت پرت میکند و به خودش میگوید: «من چه انسان خوبی هستم. به همه کمک میکنم.» حواسشان نیست که دارند چه بلایی سر زندگی خودشان میآورند. در حقیقت پربازده بودن از ما یک دیسیپلین خاصی میخواهد که امروز درباره آن صحبت میکنیم تا کم کم بتوانید به این یک روزتان اضافه کنید.
بسنجید آیا دستاوردهای خوبی دارید یا نه؟ آیا آن پروژهای که میخواهید حالا پروژه کاری پروژه تحصیلی پروژه زندگی ما نیست آن چیز که میخواهم از زندگی را به دست میآورم یا نه؟ آیا آن چیز که دوست دارم در زندگی به آن برسم به مرور طی این سالها به دست آوردم یا نه؟ اگر نه شما فقط داشتید کار میکردید، فقط داشتید مثل آن همستر در این چرخه میدویدید، چون من هم همین گونه بودم. وقت آن است که بیرون بیایید و وقت آن است که ببینید یک روزتان را چطور به بهترین شکل میتوانید برنامهریزی کنید. من حتماً در یک پادکست درباره بهترین راههای مدیریت زمان و اهمال کاری و رفع اهمال کاری حرف خواهم زد، اما اینجا میخواهم با مفاهیمی که در این سه تا پادکست گفتم، برنامه یک روز را بچینیم تا سمت پربازده ها بیاییم.
اولاً اگر میخواهید جزء دسته پربازده ها باشید، هدفهای کاری را در زندگیتان مشخص کنید. کلاً سه تا هدف را میتوانید در زندگی شخصی و کاری خود را جدا کنید. مثلاً در حوزه شخصی پدر خوبی باشم، فرزندان خوبی تربیت کنم، مثلاً در رشد درونی خود کار کنم، در حوزه کاری سه تا دیگر هدف کاری خود را مشخص کنید.
هدف نداشتن باعث میشود که ما یک انسان واکنشی باشیم؛ فردی که هدف ندارد هینجوری زندگی میکند صبحها معمولی بیدار میشوید:
این چیزی که شما را از خواب بیدار میکند، آن چرایی است، آن انگیزه است، آن اشتیاق است. اما بیدار میشوید که چه کاری را انجام دهید. قرار است چه کار کنید. شاید هدف شما خیلی بزرگ نباشد، شاید حتی کوچک باشد، کسب و کار شخصی شما باشد، مدیریت تیم شما باشد، شاید هدف شما باشد دکتری خودم را تا ۵ سال آینده تا ۴ سال آینده بگیرم. یک هدف میخواهم هدف من ممکن است این باشد کنکور قبول شوم.
اما خوب بهتر است در راستای یک چیز بزرگتر باشد؛ مثلاً پزشک شوم. پس یک هدف تعیین میکنید. بدون هدف معنی ندارد که در روزتان دارید چه کار میکنید. بدون هدف این که حالا بنشینم پشت یک پروژهای که چی بشود؟ به کجا برسد؟ بدون هدف سرکارم میروم، ۴ تا نامه میزنم ۵ تا جلسه میروم که چی بشود؟ اصلاً قرار است که چه بشود؟
پس میخواهیم که یک هدف داشته باشیم. من درباره ایجاد معنا در کار و این که چه کاری انجام دهیم که لذت داشته باشد در پادکست بعدی در مورد این حتماً صحبت خواهم کرد. وقتی هدف دارید آن وقت میتوانید طی روز خود اولویت ایجاد کنید. پس میروید سراغ نکته دوم اینکه اولویت روز برای خود ایجاد کنید.
درباره هدفتان ۳ اولویت اصلی را بنویسید. اگر هدف من این است که در زمینه کاری خودم بهترین بشوم، درباره این سه تا اولویت بنویسم.
هدف شما چیست؟ هدف من این است که شهر کوچک خودمان را در کل ایران رشد دهم. حالا برای این هدف سه تا اولویت میگذارم:
من چقدر در رشد خودم در هر زمینهای سرمایه گذاری کنم. من این را در اولویت میگذارم. حالا به شما میگویم چرا. هدف کاری من این است که تز دکترای خودم را با بهترین نمره قبول بشوم و بعد بتوانم در فلان موسسه با این رزومه کار کنم. سه تا اولویت من این میشود:
سه تا هدف برای کاری که مشخص کردید بنویسید. هدف من این است که مربی یوگا بشوم و مثلاً میگویم خانم های مثل خودم را با این مبحث آشنا کنم. سه تا اولویت این است:
سه تا اولویت کاری هدف شما چیست؟ سه تا اولویت کاری برای خود میگذارید. چرا اولویت میگذارید؟ چون قرار است روز خود را با اولویتهایمان شروع کنیم.
شما باید برنامهریزی روزانه داشته باشید.
ما در دنیای پر از حواسپرتی پر از اتفاقات جذاب برای مغزمان داریم زندگی میکنیم. اگر برنامهریزی دقیق روزانه نداشته باشید، به راحتی زمان خود را از دست میدهید. من مطمئن هستم شما در این موضوع با من هم عقیده هستید که وقتی از قبل به خودم میگویم ساعت ۶ تا ۷ امشب قرار است کتاب بخوانم خیلی راحت تر میروم تا اینکه بگویم امروز یک ساعتی کتاب میخوانم. ساعت شش میشود و یک چیزی پیش میآید خیلی خسته هستم حالش را ندارم میروم در اینستاگرام و این هی کش میاید تا آخر شب میبینم ایوای کتاب نخواندهام.
زمانی که مشخص میشود من میخواهم چه کاری را انجام دهم، درون خود متعهد میشوم که آن کار را انجام دهم، اما زمانهایی که نمیدانم آن کار را انجام دهم ولی میگویم امروز این کار را خواهم کرد امروز آن کار را نخواهم کرد، بالاخره شب میرسد و میبینید روی آن زمان نشستهاید.
شما باید برای دقیقه به دقیقه زندگی خود برنامهریزی داشته باشید، پلن A یا پلن B داشته باشید. اگر پلن A اجرا نشد B را اجرا کنید. من به عنوان یک کوچ نباید آنقدر بگویم «باید باید» اما میخواهم اهمیت این مطلب را به شما بیان کنم. اهمیت داشتن برنامهریزی، جملهای وجود دارد که میگوید:
«اگر در برنامهریزیهای خود شکست بخورید شما دارید برای شکست برنامهریزی میکنید.»
ما نمیخواهیم برای شکست برنامهریزی کنیم، پس مهم است که برنامهریزیهای روزانه چقدر دقیق باشد. مثلاً من به خودم میگویم از صبح این ساعت تا این ساعت این کار را انجام میدهم این ساعت تا این ساعت جلسه دارم. حالا من در یکی از این موارد که میخواستم کار انجام دهم به اینترنت نیاز داشتم. به طور مثال اینترنت قطع میشود من برای این پلن بی هم دارم. اوکی! حالا این که نشد بهترین کاری که میتوانم در این زمان انجام دهم چیست و میروم آن را انجام میدهم. این میشود برنامهریزی دقیق برای روزتان. برنامهریزی دقیق داشته باشید. برای شروع روزتان برنامهریزی داشته باشید. برای پایان روزتان برنامهریزی داشته باشید. برای استراحتهای خود برنامهریزی داشته باشید. یکی از بزرگترین مشکلاتی که مردم دارند این است که منتظر آخر هفتهها میمانند تا بتوانند استراحت کنند، تفریح کنند. اما برای استراحت و تفریح خود هیچ نوع برنامهای ندارند و تمام روز جمعه و پنج شنبه به این میگذرد که حالا چه کار کنیم؟
برای استراحتهای خود برنامهریزی کنید. برای پایان روزتان برنامهریزی کنید. برای رشد درونی خود برنامهریزی کنید. در یک روز خود برنامهریزی دقیق داشته باشید. ببینید گفتم من فردی هستم که انعطاف برای من خیلی مهم است. یکی از بزرگترین ارزش های من آزادی است. برنامهریزی سفت و سخت دقیقاً مخالف ارزش من است. یعنی فکر میکردم مخالف ارزش من است، تا اینکه برنامهریزی کردن را شروع کردم و بعد دیدم من داخل یک برنامهریزی دقیق چقدر آزادی و آزادی عمل دارم. چقدر دستاورد دارم چقدر میتوانم متفاوت باشم.
برنامهریزی دقیق روزانه شما میتواند این باشد که چطور روز خود را شروع کنید. متفاوتترین کارتان را چه زمانی انجام دهید. کی استراحت کنید. کی کدام جلسات خود را برگذار کنید. کدام وظایف خود را چه ساعتی انجام دهید. دل زمان شما آن زمانی که شما خیلی انرژی دارید کی است و شما میخواهید آن زمان چه کاری را انجام دهید. پایان کار شما کی و چه ساعتی خواهد بود و اینکه استراحت شما چه برنامهای خواهد داشت؟
چه زمانی از این برنامهریزی روز خود باید کار عمیق انجام دهم؟ اولاً کار عمیق یعنی چه؟ کار عمیق را در پادکستهای قبلی گفتم که شیرجه بزنم به عمق یک کار، بدون حواسپرتی، با تمام مدارهای مغزی خود که عضلات مغز شما را به شدت پرورش میدهد و به شدت روی کارایی و عملکرد شما اثر میگذارد. و کار عمیق یکی از نکاتی است که شما را با دیگران در حوزه کاری خود شما متفاوت میکند.
یاد بگیرید که ساعتهایی از روز خود که حتی میتواند یک باکس کوچک ۶۰ دقیقه یا ۹۰ دقیقهای باشد یا ۴ ساعت باشد، کار عمیق را انجام دهید؛ حذف همه حواسپرتیهای محیطی و کاملاً درگیر آن کار شدن و شیرجه زدن در عمق آن کار میشود کار عمیق.
حالا این کار عمیق را در چه ساعت از روز خود باید انجام دهید؟ مثلاً میتوانید صبح که بیدار شدید اولین کار شما مهمترین کار شما باشد. آن کاری باشد که اثر بزرگی بر زندگی شما ایجاد میکند.
سه دسته سنگ در این روز خود داریم و یک ظرف شیشهای که این روزتان است. سنگ بزرگ کار مهم است. کاری که در راستای آن سه اولویت شماست. آن سنگ بزرگ است. سنگهای کوچک وظایف روزانه هر کدام از ما است که باید انجام دهیم و شنها کارهایی هستند که اگر انجام ندهید اتفاقی نمیافتد ولی دوست دارید که انجام دهید.
اول باید آن سنگ بزرگ را بگذارید، بعد سنگهای متوسط، بعد شن این را میتوانید کامل پر کنید. سنگ بزرگ چیست؟ سنگ بزرگ گفتم که باید هدف و بعد سه تا اولویت داشته باشید. سنگ بزرگ بهترین کاری است که در آن روز از شما بر میآید. در راستای اولویت خود انجام دهید؛ اگر اولویت شما نوشتن تز دکترا است، هدف شما اولویت شما تحقیق جامع روی مفهوم است. این سنگ بزرگ این است که من ۳ ساعت ۴ ساعت از روز خود را روی تحقیق موضوع خودم بگذارم.
سنگ بزرگ چیست که من باید روز خود را اول با آن شروع کنم یا آن را در گل زمان بگذارم؟ سنگ بزرگ زندگی شما چیست که اول باید روزتان را با آن شروع کنید یا بهترین زمان زندگی خود را به آن تخصیص دهید و با کار عمیق داخلش بپرید؟ آن سنگ بزرگ زندگی شما چیست؟ هدفتان چه بود؟ سه تا اولویت شما چه بود؟ سنگ بزرگ را تعریف کنید.
کارهای مهم و غیرفوری سنگ بزرگ شما هستند.
چه کارهایی هستند که برای شما مهم هستند اما فوری نیستند؟ اگر حذف بشوند اثر آنها را میبینید و به مرور اثر خود را نشان میدهند، تصاعدی اثر خود را نشان میدهند؟ بعد دوباره حواس من پرت کارهای فوری و مهم شد، داشتن جلسات؛ جلسات کوچینگ من سری هستند اگر من امروز به شما گفته باشم ساعت ۱۷ با هم جلسه داریم، باید ساعت ۱۷ به شما جواب دهم و مهم هستند، درآمد میآورند کارهای مهم فوری باید انجام شوند. آن سنگ متوسط هاست، اما کارهای مهم غیر فوری قطعاً باید انجام شود و اگر انجام نشود شما میشوید همان معمولی، تفاوتهای خود را از دست میدهید. آن سنگ بزرگ میشود کارهای مهم اما غیر فوری.
پس در برنامهریزی خود زمانی را پیدا کنید که قرار است این سنگ بزرگ را جای دهید. سنگهای دیگر مهم است اما آن قدرها هم فوریت ندارد اما به مرور رشد شما را نشان میدهد. آن سنگ بزرگ را در زمان مناسبی از کارتان قرار دهید. و آن را با کار عمیق انجام دهید.
پس دیگر جای آن سنگ به کار شما ربط دارد؛ مثلاً من فریلنسر هستم. من اولین کاری که صبحها روز خود را با آن شروع میکنم یا حتی تلفن خودم را قطع میکنم، همه جلسات خودم را میگذارم عصر به بعد به خاطر این است که اولین کارم آن سنگ بزرگ است. صبحی که بیدار میشوم روی آن میگذارم اما این به شما ربط دارد. حالا شاید شما یک مدیر هستید و آن سنگ آن اولویت در دل خود کار شما تعریف میشود.
نکته پنجم این است، در پادکست یک از اهمیت تأملات در زندگی صحبت کردم. روز خود را، برنامه روزانه خود را باید پایان دهید و در پایان بندی حتماً فکر کنید که امروز چه کاری انجام دادم. که امروز چه کار کردم؟ چه کاری را خوب انجام دادم؟ چه کاری را میتوانستم بهتر انجام دهم و تفکر کنید و تأمل کنید و تأملات چه بود؟ میایستم و تأمل میکنم، افکارم را برنامهریزی میکنم و سپس به زمین بازی حمله میکنم. برنامهریزی خود را یک ساعتی پایان دهید.
چقدر کار عمیق انجام دادم؟ کدام زمانها برای من خوب بود که کار عمیق انجام دادم؟ کدام کار را میتوانستم بهتر انجام دهم؟ کدام کار را خیلی عالی انجام دادم و به خودم یک آفرین گفتم؟ و فردا قرار است چه کارهایی انجام دهم؟ آیا برای آن پیش نیازی لازم است؟ کی آن پیش نیاز را قرار دهم؟ و آیا نیاز است تغییر در آن دهم؟ و در نهایت کارم را تمام میکنم. برنامه ریزی خود را با تامل پایان دهید.
شما میتوانید روز خود را با یک آئین پایان دهید. آیین بسازید، زنگی که به صدا در میآید و به شما به مغز شما یادآوری میکند که روز کاری در این ساعت تمام شد. برای اینکه تمام شدن آن را به مغز خود نشان دهید یک صدا پخش کنید. یک موزیک پخش کنید. یک ورزش کنید. دست بزنید. بپرید بالا و پایین به خودتان بگویید تمام شد. حتی من این کلمه را برای ذهن خودم ساخته ام “تمام”. این میشود یک آیین یک آیین بسازید که به مغز شما نشان دهد دیگر کار تمام شده و دیگر به آن فکر نکنید. چرا به آن فکر نکنید؟ مهم این است که به مشکلات کاری در زمان استراحت فکر نکنید.
استراحت خوبی داشته باشید. توجهی که صبح تا عصر برای کار خود صرف کردید، تمام شده. ظرفیت توجه ما تمام میشود. برای اینکه بتوانیم توجهات خود را ترمیم کنیم نظریهای وجود دارد به نام ترمیم توجه که به شما میگوید به طبیعت بروید استراحت خوبی داشته باشید حواس خود را به غروب آفتاب دهید ستارهها را ببینید درختها را ببینید تا ناخودآگاه شما، توجه شما بتواند ترمیم شود و مشکلاتی که در روز کاری دارید را بهتر حل کنید.
پس برای اینکه توجه خود را ترمیم کنید استراحت خوبی داشته باشید. در این زمان استراحت خود استراحت خوبی داشته باشید. به یک دلیل دیگر. به این دلیل که همیشه مشکلات ما را خودآگاه ما حل نمیکند. بعضی وقتها ناخودآگاه ما جواب بهتری به این مشکلات است. وقتی در طول روز فکر میکنید مشکل شما در سطح خودآگاه خود نگهداشته اید، مشکل را بفرستید سمت ناخودآگاه تا بتوانید استراحتهای خوبی داشته باشید. زمانهایی داشته باشید که به هیچ چیزی فکر نمیکنید.
بنابراین وقتی روز کاری شما پایان گرفت استراحت خوبی داشته باشید. استراحت شما یا در طبیعت باشد توجه شما را ترمیم کند. کارهایی انجام دهید که متفاوت با کارهای روزانه شما باشد. با بچه خود بازی کنید. نقاشی بکشید. کاری کنید که مشکلاتی که در خودآگاه شما است به سمت ناخودآگاه برود و آنجا برای آن جواب پیدا شود.
To do list و Not to do list بسازید. اولی کارهایی است که باید انجام دهید و دومی کارهایی است که نباید انجام دهید. مثلاً not to do list من این است که شبکههای اجتماعی را از فلان ساعت تا فلان ساعت چک نمیکنم، جلسات شخصی را صبح تا عصر نمیگذاری، یا امروز بر این موضوع فکر نمیکنی. امروز این کار را انجام نمیدهی و To do list امروز چه کارهایی را انجام میدهم کدام کار را در هر روز انجام دهید فوقالعاده است بیشتر نمیخواهد انجام دهید.
به خود و به مغز خود پاداشهای فوری دهید. جنس کار عمیق جنس آن سنگ بزرگ فوری غیر مهم این است که به مرور زمان پاداش را به شما نشان دهد. مثل یک دانهای که بکارید و این چند فصل طول میکشد که گل دهد و شما لذت ببرید. مغز ما یک مقدار بیشتر از این پاداش میخواهد تا بتواند انگیزه خود را حفظ کند. بنابراین در پایان روز کاری به خودتان یک پاداش دهید. امروز چه کارهایی را انجام دادم. آن دانه را کاشتم عالیه ازش مراقبت کردم به آن آب دادم فوقالعاده است دآن سنگ بزرگ را انجام دادهامد یک پاداشی به خودم بدهمد پاداش آن کار پاداش فوری با دوستم میروم قهوه میخورم چون این کار را خوب انجام دادم فلان کاری که خوب دوست دارم را انجام میدهم سریال محبوب خودم را میبینم. پاداش فوری به خودتان دهید تا مغز شما بتواند برود به روز بعد.
خوب خیلی طولانی شد. من به شما پیشنهاد میکنم این کار را انجام دهید به خصوص اگر کوچ هستید اگر فریلنسر هستید اگر کسب و کار کوچک خودتان را دارید یا اگر در سازمان خودتان میخواهید متفاوت شوید این نکات را به عمل بیاندازید.
در نهایت اضافه کنم کسانی در طولانی مدت از رقیبان خودشان جلو می افتند که روی رشد درونی خودشان کار کرده اند و آگاهیشان را رشد داده اند. برنامه ریزی کنید و در این برنامه ریزی عالی روی رشد درونی خودتان سرمایه گذاری کنید.
پادکست شماره ۴ پشت چراغ قرمز (فایل صوتی متن کامل زیر) را از اینجا گوش کنید.
پی دی اف کامل متن پادکست را از اینجا دانلود کنید: اپیزود ۴- ۵ نکته برای برنامه ریزی یک روز پربازده